ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 20 ساله )

سلام خسته نباشید
من چند ماهی میشه عروسی کردم
هر وقت میام خونه پدرشوهرم
شوهرم بهم میگه راحت باش روسریتو در بیار جلوی پدرم
ولی من اصلا حس خوبی ندارم بدون روسری باشم کنار پدرشوهرم
وقتی بهم میگن روسریتو در بیار انگار بهم فحش میدن
خجالت میکشم از نگاه های پدرشوهرم
هزاربارم به شوهرم گفتم که نمیتونم و ..
ولی بازم کنار خانوادش میگه و باز من بدتر میشم

یه رفتارای خاصی دارن
مثلا وقتی برنج دارن میکشن برام هر چقد میگم بسه نمیتونم بخورم
باز بدتر میریزه برام
نمیدونم چیکار کنم
از تعارفای مسخرشون خسته شدم
و اصلا دوست ندارم یکی بهم دستور بده
دوست دارم دیر به دیر بیام خونشون مثل عروسای دیگه

عروسای دیگه دیر به دیر میان انگار عزیزترن
ولی چه کنم من نزدیکم بهشون و وقتی شوهرم شیفته مجبورم برم خونشون تا شب تنها نباشم
شوهره من از برادرای دیگه بیشتر به خانوادش میرسه
ولی منکه تا الانیه بارم ندیدم مادرش بگه فلان کرد و دستش درد نکنه و...
خلاصه موندم کاش شوهره منم مثل برادراش بود
تنها شانسی که هست اینه خواهرشوهرام با من صمیمی ترن همین
ممنون راهنمایی کنید تا حداقل کم بشه از ناراحتی هام


مشاور (علی محمد صالحی)

با عرض سلام و احترام خدمت شما.
نکته اول اینکه شما باید نسبت به این درخواست همسرتون حسن ظن داشته باشید، و توجه کنید که اون بخاطر خود شما و راحتی شما این حرف رو میزنه، و چون شما رو دوست داره و براش مهم هستید، و میخواد راحت باشید چنین درخواستی رو میکنه، و احتمالا با خودش میگه ممکنه شما بخاطر خجالت و رودربایستی، خودتون رو اذیت کنید بنابراین به شما این رو میگه.
پس نکته اول اینکه شما حسن ظن داشته باشید و توجه کنید که درخواست همسرتون بخاطر اینه که شما رو دوست داره و بهتون اهمیت میده و میخواد راحت باشید، اما در واقع شما با اینکار بیشتر اذیت میشید، و برای اینکه شما این رو به همسرتون منتقل کنید، میتونید از تکنیک همدلی استفاده کنید، یعنی به همسرتون بگید: «من میدونم که بخاطر راحتی خود منه که میگی روسریم رو بردارم و متشکرم که اینقدر به فکر راحتی من هستی، و اگر من روسریم رو بردارم، واقعا هم، از جهت جسمانی راحتتر میشم، و بخاطر این لطفت ممنونم، اما اگر من روسریم رو بردارم، از جهت روانی اذیت میشم و احساس میکنم که از جهت روانی تحت فشار قرار گرفتم، شما خودت رو بذار جای من، فرض کن کسی بخاطر اینکه تو راحت باشی مجبورت کنه مثلا با زیر پوش سر کار با مردم ارتباط داشته باشی یا تو خیابون با زیرپوش رفت و اومد کنی، (این فقط یک مثاله،ممکنه شما مثال بهتری داشته باشید)؛ از جهت جسمانی ممکنه آزادی و راحتی بیشتری داشته باشی ولی فشار نگاه های مردم بیشتر تو رو اذیت میکنه و تحت فشار روانی قرار میگیری، و اون فشار روانی خیلی بیشتره تا راحتی جسمانی، پس تو هم خودت رو بذار جای من، و تصور کن جای من هستی، اونوقت چه احساسی داشتی، و اگر شما واقعا میخوای من راحت باشم اجازه بده، خودم انتخاب کنم که چه جوری تو خونه شما، لباس بپوشم، و اینکه شما حق انتخاب رو به خودم بدی، بیشترین لطف رو در حق من کردی و اینکه من روسری داشته باشم خیلی راحتتر هستم تا بدون روسری. و ما باید به خواسته های همدیگه احترام بذاریم».
و وقتی شما یک مرتبه بصورت منطقی و شفاف همین مطلبی که من گفتم رو به همسرتون بیان کردید و از او خواستید تا همدلی کنه و خودش رو جای شما بذاره، ولی بازهم ایشون اصرار داشتند که شما روسری تون رو بردارید، دیگه نیاز نیست توضیح بدید، فقط میتونید با یک لحن مناسب و بدون تندی یا ناراحتی بگید: «این یک مسئله شخصیه که من روسری داشته باشم یا نه، و من دوست دارم با روسری باشم و با روسری راحتترم»، و دیگه در این مورد با همسرتون بحث یا گفتگویی نکنید.
اما راجع به اینکه گفتید «یه رفتارای خاصی دارن» یا «از تعارفای مسخرشون خسته شدم»، ببینید هر خانواده ای ممکنه یه رفتارای خاصی داشته باشند که برای دیگران که از بیرون نگاه میکنن عجیب یا غیر منطقی به نظر برسه، ولی خود اونا فکر میکنن که رفتارشون مشکلی نداره خیلی هم خوبه، مثلا همین نمونه ای که بیان کردید، برخی خونواده ها فکر میکنن که اگر به مهمونشون خیلی تعارف نکنن ممکنه اون بدش بیاد و فکر کنه به او بی احترامی شده، برخی دیگه برعکس از تعارفات زیادی خوششون نمیاد و اذیت میشن، یا مثالهای دیگه، منظور من اینه که هر خانواده ای رفتارهای این چنینی ممکنه داشته باشه، خانواده شما هم همین طور، و اینکه شما باید خونواده همسرتون رو همین طور که هستند بپذیرید و قبول کنید، و با خودتون بگید «خب هر خونواده ای یه جوری هستند، خونواده همسر من اینطورین، من که نمیتونم اونها رو تغییر بدم، پس باید اونها رو همین طور که هستند بپذیرم»، همین طور که شما نمیتونید شوهرتون رو تغییر بدید و میبایست اون رو با تمام خوبیها و بدیهاش بپذیرید، و همین طور که شوهر شما هم نمیتونه شما رو تغییر بده و باید شما رو با تمام خوبیها و بدیهاتون بپذیره.
اما راجع به اینکه گفتید «شوهره من از برادرای دیگه بیشتر به خانوادش میرسه» اولا باید خوشحال باشید که ویژگیهای مثبت شوهر شما، بیشتر از برادرهاشه و حداقل در این زمینه از بقیه برتری داره، و هرچه خوبیهاش بیشتر باشه در واقع نشونه بزرگی روح و کمالات اونه و شما نباید بخاطر این مسئله ناراحت باشید، و هر چه او روح بزرگتری داشته باشه، بیشتر از همه، شما سود میبرید و بهره مند میشید. و وقتی شوهر شما به خونوادش کمک میکنه، توقع این رو نداره که مثلا مادرش بگه: فلان کرد، دستش درد نکنه، ارزش کار شوهر شما زمانی بیشتر میشه که بدون هیچ توقعی و حتی بدون تشکر اونها بهشون کمک کنه، از طرف دیگه اگر مادر همسرتون تشکر کنه و به گوش بقیه برسه، ممکنه حسادت کنن و فکر کنن مادرشون شوهر شما رو بیشتر دوست داره، اونوقت ممکنه این حسادت اونها به ضرر شوهر شما تموم بشه.
موفق و سرفراز و پایدار باشید

بیشتر بخوانید:

کلید های طلایی همسران